تیر ۰۲، ۱۳۹۱

"بوروکراسی داخلی"
یک روز کاری معمولی

مثـــــانه:بسمه تعالی، حضور محترم جناب مغز، اینجانب پر شده ام. رونوشت به آلت
مغــــــــز:بسمه تعالی، مثانه پر شده است، اقدامات لازم را مبذول دارید. رونوشت به همه
...
آلــــــــت:بسمه تعالی، حضور محترم جناب مغز، پیروی نامه قبلی آماده به خدمتم.
رونوشت به مثانه
پــــــــا: بسمه تعالی، حضور محترم جناب مغز، لازم به ذکر است بلند شدن امکان
پذیر نیست، کون همکاری نمی کند. رونوشت به کون
مثـــــــــانه:بسمه تعالی، حضور محترم جناب مغز، با توجه به ذیق وقت و ظرفیت
محدود اینجانب، خواهشمند است هرچه زودتر اقدامات لازم را مبذول دارید.
رونوشت به پا و آلت
کــــــــــون:بسمه تعالی، حضور محترم جناب مغز، با عرض احترام متاسفانه باید به
اطلاع برسانم که تا اطلاع ثانوی گشادم. رونوشت به مثانه، پا و آلت
آلـــــــــــت:بسمه تعالی، حضور محترم جناب مثانه، ضمن اشاره به مشخصات فنی و
محدودیت های موجود، خواهشمند است تا اطلاع ثانوی خویشتن داری کنید.
رونوشت به مغز
مثــــــــــــانه:بسمه تعالی، حضور محترم جناب پا، با توجه به گشادی کون، در صورت
امکان تا فراهم شدن شرایط مناسب کمی به هم بپیچید و تکان تکان بخورید.
رونوشت به مغز و کون
مغــــــــــز:بسمه تعالی، حضور محترم جناب کون، در صورت رفع مشکل در اسرع وقت
اعلام فرمایید. رونوشت به دست، چشم، پا، آلت و مثانه
آلـــــــــــــت:بسمه تعالی، حضور محترم جناب مغز، با توجه به شرایط سخت کاری در صورت
امکان دستور فرمائید تا دست هم به کمک اینجانب بیاید. رونوشت به دست
مغـــــــــــز:بسمه تعالی، حضور محترم جناب دست، پیروی نامه جناب آلت، هرچه زودتر
یکی از دست ها را به کمک آلت بفرستید، حق ماموریت محفوظ است. رونوشت به
آلت
دســــــــــت:بسمه تعالی، حضور محترم جناب مغز، پیروی نامه قبلی با توجه به اینکه
دست چپ در واحد بینی مشغول به کار بود، دست راست به سمت آلت ارسال گردید.
رونوشت به آلت
کـــــــــــون: بسمه تعالی، حضور محترم جناب مغز، با توجه به تعطیل بودن چهارشنبه و
اینکه شب جمعه عروسی دعوت می باشم، در صورت امکان با مرخصی اینجانب در
مورخه پنجشنبه موافقت فرمائید.
مغـــــــــــز:بسمه تعالی، حضور محترم جناب کون، ضمن عرض پوزش تا حل نشدن مشکل
مثانه از دادن هرگونه مرخصی معذوریم.
کــــــــــون:بسمه تعالی، حضور محترم جناب مغز، مفتخرم اعلام کنم که به هم کشیده
شده و آماده خدمتم. رونشت به همه
مغــــــــــــز:بسمه تعالی، فوری، مورد مثانه را در اسرع وقت پیگیری کنید. رونوشت به همه
گــــــــــــــــوش:بسمه تعالی، حضور محترم جناب مغز، شررررررررررررررررررر.
"رونوشت به همه"

خرداد ۲۰، ۱۳۹۱

دیشب پشت چراغ قرمز یه دختره خوشگل و ناز توی یه سانتافه بود...
براش ی دست تکون دادم، اون هم همین کار رو کرد بعد نکته جالبش اینجا بود که ی بوسم برام پرت کرد! خلاصه عشق و صفا و صمیمیت...شاید باورت نشه همه چیز به شکل جالبی خیلی خوشگل داشت پیش می رفت...
فقط تنها ایرادی که داشت این بود که سنش حدود 4 یا 5 ساله بود!
هابیل : شیرازیها با دیدن بیل گویند
کوران : اینا که همش سینه ست! پس کوران!؟

اردیبهشت ۳۱، ۱۳۹۱

اردیبهشت ۱۰، ۱۳۹۱

در کلاس چهارم ابتدایی دوستی داشتم که مردود شد و ترک تحصیل کرد و من درس خواندم و مهندس شدم...
حالا او یک دستگاه پورشه دارد و من یک دستگاه تناسلی....

اردیبهشت ۰۲، ۱۳۹۱

خیلی سخته عاشق کسی باشی که هزاران مایل باهات فاصله داره...
لونا...چی میشد به جای واشنگتن دی سی در همین حوالی بودی...جایی نزدیک به قلب هردویمان
نه آنسوی دنبا

فروردین ۳۰، ۱۳۹۱


داخلی- شب – خانه پریسا
ابراهیم (فرهاد اصلانی) روبروی پریسا (هانیه توسلی) پشت میز اوپن آشپزخانه نشسته است. و پریسا درون آشپزخانه با او حرف می زند.
پریسا: من شنیدم شماحزب الهی ها میگید هرجا یه زن و مرد نامحرم تنها باشن احتمال گناه زیاده
ابراهیم: بله درسته
پریسا: خب؟
ابراهیم: اما دین ما برای این هم راه حل داره
پریسا: راه حلش چیه اونوقت؟
ابراهیم: اسلام در این مواقع صیغه رو پیشنهاد می کنه
پریسا چهره در هم می کشد و خود را ناراحت نشان می دهد
ابراهیم: ناراحت شدی؟ منظوری نداشتم اگر قبول نمی کنی اصراری نیست
پریسا: اونوقت اگر قبول کنم اینوقت شب کدوم محضری بازه؟
ابراهیم: احتیاج به محضر نیست…
کات
روز – داخلی – خانه پریسا

ابراهیم از خواب بیدار می شود و می بیند پریسا در آشپزخانه در حال آماده کردن صبحانه است…

فروردین ۲۸، ۱۳۹۱


چه دفاعي از خودم بکنم جناب قاضي؟!
من بي دفاعم، من شريف تربيت شدم، من شريف بزرگ شدم
نه کسي منو مي شناخت، نه کسي بنده رو مي ديد
نه ثروتمند بودم و نه هيچ چيز ديگر
همه سهم بنده از زندگي کار کردن در زير زمين اداره بايگاني بود لاي پرونده ها
من ساده بودم من همه چيز رو باور مي کردم
من با هيچ کس مخالفت نمي کردم، سرم به کار خودم بود و شريف بودم
... من نمي خواستم به بانک برم، من نمي تونستم طبابت کنم، من نمي تونستم سرهنگ باشم، من نمي خواستم شعر بگم، من مقاومت کردم تا حد توانم، اما من توانم کم بود.
بنده ضعيف بودم، براي خودم ضعيف بودم و براي ديگران
و من به همه احترام مي گذاشتم، من به همه احترام مي گذاشتم،
و من شروع کردم به بازي کردن
و من شروع کردم به سرگرم شدن
و بعضي وقت ها يادم رفت که کجام
و همه اين هايي که مي گند مال من نيست، حق من نيست
" و من اشتباهي ام"
من از اولش هم اشتباهي بودم
بله من يادم رفت که اين ها مال من نيست و من اشتباهي ام،
تقصير من بود
تقصير ديگران هم بود
اما خدايا تو شاهدي که من هيچ چيزي رو براي خودم برنداشتم
من هيچ چيز رو توي جيبم نذاشتم
من از سهم کسي نزدم
من فقط اشتباهي بودم
خدايا تو شاهدي که من چيزي رو خراب نکردم
خدايا تو شاهدي که من کسي رو اذيت نکردم
من فقط اشتباهي بودم
چه دفاعي از خودم بکنم؟!
من بي دفاعم
حالا من مانده ام و تقاص اين همه اشتباه ديگران و بازيگوشي خودم
جناب قاضي من از هيچ کس توقعي ندارم
خدايا تو منو ببخش، من اشتباهي بودم!
مهران مديري / سکانس آخر مرد هزار چهره

فروردین ۲۶، ۱۳۹۱

نمردیمو تست تئاتر هم دادیم...
خودم هم فکر نمیکردم به این خوبی از پسش بر بیام...
دخترایی هم که بودن خیلی دخترای خوبی بودن!!! و انصافاً تست دادن جلوی اونا پررویی خاصی میخواست که انگاری من داشتم...
و دیگه این که هنوز هم احساس میکنم با 2تاشون خوب رابطه ای گرفتم،البته خارج از نمایش
اما خوب آقای کارگردان جوان ما بعد از کلی فکر گفت:خوب شنبه هفته دیگه هم بیا ی تست دیگه بده ، یکم بیشتر کار کن
بعد شبش که ما زنگ زدیم دیالوگ بگیریم گفت فرصت کافی واسه ی کار کردن رو ما رو نداره و اجراش نزدیکه و تصمیم گرفته نقش رو خودش بازی کن
و قصه ی ما به سر رسید اما کلاغه به خونش نرسید
ولی کلا نفهمیدم چرا اینقد ریلکس بودم امروز
شایدم به خاطر تاثیر کتاب های آنتونی رابینزه،شاید...

فروردین ۱۵، ۱۳۹۱


و ده ها روزنامه دیگر که قسم میخورم خودش هم ندارد
تا حالا شده احساس کنی یه چیزی گلوت رو گرفته،روی اون سنگینی میکنه
بعد هی دست بزاری ببینی چیزی روش نیست
آره دیگه...دقیقا...همون
و همچنان معتقدم که
وقتی که بچه بودم ، غم بود
اما کم بود
قهوه تلخ اسپرسو
تلخ مثل قهوه چشم هایت
کاش شبی بیاید
بی ترس از بیدار شدن فردایش

پویان مرادی
اولش نوشتم اگه این دنیا فک کرده که منو شکست داده و تونسته منو از پا در بیاره.... درست فکر کرده
بدش نظرم عوض شد گفتم بزار پایینش بنویسم اینقدرا هم نمیخام نا امیدانه بهش نگا کنم

آخرشم به این نتیجه رسیدم که بگم نوبت منم میرسه...

و الان واقعا نمیدونم کدوم نظریه درسته
توی قرن ۲۱ “اسکل” به کسی‌ گفته میشه که

قلبی پاک و بی گناه و مهربون داره،آدم فروش و نا رفیق نیست و از پشت خنجر نمیزنه